ارسال شده در چهار شنبه 12 شهريور 1393برچسب:, - 19:51
داستان شنيدني
مسئولين يک مؤسسه خيريه متوجه شدند که وکيل پولداري در شهرشان زندگي ميکند و تا کنون حتي يک ريال هم به خيريه کمک نکرده است.
پس يکي از افرادشان را نزد او فرستادند.
مسئول خيريه: آقاي وکيل ما در مورد شما تحقيق کرديم و متوجه شديم که الحمدالله
از درآمد بسيار خوبي برخورداريد ولي تا کنون هيچ کمکي به خيريه نکردهايد
نميخواهيد در اين امر خير شرکت کنيد؟
وکيل: آيا شما در تحقيقاتي که در مورد من کرديد متوجه شديد که مادرم بعد از يک بيماري طولاني سه ساله، هفته پيش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگياش کفاف مخارج سنگين درمانش را نميکرد؟
مسئول خيريه: (با کمي شرمندگي) نه، نميدانستم. خيلي تسليت ميگويم.
وکيل: آيا در تحقيقاتي که در مورد من کرديد فهميديد که برادرم در جنگ هر دو پايش را از دست داده و ديگر نميتواند کار کند و زن و 5 بچه دارد
و سالهاست که خانه نشين است و نميتواند از پس مخارج زندگيش برآيد؟مسئول خيريه: (با شرمندگي بيشتر) نه . نميدانستم...
چه گرفتاري بزرگي وکيل: آيا در تحقيقاتتان متوجه شديد که خواهرم سالهاست که در يک بيمارستان
رواني است و چون بيمه نيست در تنگناي شديدي براي تأمين هزينههاي درمانش قراردارد؟
مسئول خيريه که کاملاً شرمنده شده بود گفت: ببخشيد. نميدانستم اين همه گرفتاري داريد...
وکيل: خوب. حالا وقتي من به اينها يک ريال کمک نکردهام شما چطور انتظار داريد به خيريه شما کمک کنم؟
نظرات شما عزیزان: