♡♥وبلاگ دخترانه♡♥

نظریادتون نره

 
 


ارسال شده در چهار شنبه 12 شهريور 1393برچسب:, - 19:49

یک روز معلمی از دانش آموزان که در کلاس بودند پرسید:

آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق بیان کنید ؟

هر کسی چیزی گفت :

اما در آن بین پسری بر خاست

داستان کوتاهی تعریف کرد :(یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو

زیست شناس بودند برای تحقیق به جنگل رفتند .

آنان وقتی به بالای تپه رسیدنددر جا میخکوب شدند .

یه ببر بزرگ جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود .

شوهر تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود .

رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر جرات کوچکترین حرکتی

نداشتند .ببر آرام به طرف آنان حرکت کرد .

همان لحظه مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها

گذاشت .

بافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعدضجه های مرد جوان

به گوش زن رسید .ببر رفت و زن زنده ماند )

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن

مرد به خاطر فرار .

اما پسرکی که راوی بود گفت :

همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که

حرکتی انجام دهد و یا فرار کند .

پدر من در آن لحظه وحشتناک با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد

و او را نجات داد .

این صادقانه ترین و بی ریا ترین کار پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و

من بود.



نظرات شما عزیزان:

رومینـــــــــا
ساعت19:04---13 شهريور 1393
سلام عزیزکم...وبلاگ جالبی داری...موفق باشی..بازم بهم س بزن..میسی....
پاسخ»ممنون باشه


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نويسنده رها